- بار انداختن
- بار افکندن، کود دادن زمین
معنی بار انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دور انداختن
برافکندن، از میان بردن، نابود کردن، رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن
ابرو انداختن ابرو جنباندن اشارت کردن با ابرو دلال را اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو رضا نمودن با اشارت ابرو
رختخواب پهن کردن رختخواب انداختن بستر افکندن
انبوب انداختن خوان انداختن -1 اسباب فروختنی را در مکانی پهن کردن، فرش انداختن
کندن موهای ریز صورت زنان با نخ
به ستیزه واداشتن، جور کردن
شراب خوردن
مرور کردن، گذشتن، عبورکردن
اظهار عقیده کردن
انداختن سپر بر زمین، هزیمت کردن گریختن، عاجز شدن، تسلیم شدن، یا سپر افکندن بر آب. زبون شدن فروتنی کردن
پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن
بالا انداختن ابرو در حال رقص یا عشوه
کندن و برچیدن موهای ریز چهرۀ زنان با نخ
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
کنایه از سپر افکندن، شکست خوردن و دست از مبارزه برداشتن و تسلیم شدن، برای مثال چند چو پروانه پر انداختن / پیش چراغی سپر انداختن (نظامی۱ - ۴۱) ، نه هر جای مرکب توان تاختن / که جاها سپر باید انداختن (سعدی - ۳۵)
کباب پختن: (حسن میخواهند مستانرا بشمع و گل چه کار ک هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم) (محمد قلی سلیم)
گرفتار کردن بدام انداختن، دچار مخمصه کردن
بیاد آوردن بچه را از چیزی که فراموش کرده بود و وقتی که بیاد آن افتد آنرا طلب کند
Catapult
Discard
сбрасывать бомбы
катапультировать
ловить
бросать кости
выбрасывать
bombardieren
würfeln